قوله تعالى: و کتبْنا له فی الْألْواح منْ کل شیْ‏ء موْعظة الایة در آثار آورده‏اند از آن موعظتها که رب العزة در الواح نبشت از بهر موسى، و بوى داد، این بود که: یا موسى! اگر خواهى که بدرگاه عزت ما ترا آب‏رویى بود، و بقربت و زلفت ما مخصوص باشى، یتیمان را نیکودار، و درویشان را خوار مکن. اى موسى! من یتیمان را نوازنده‏ام و نیک خواه، و بر درویشان مهربان و بخشاینده، بنواز آن کس را که من نوازم. مران آن کس را که من خوانم.


مصطفى (ص) درویشان را گفت: «الفقراء الصبر هم جلساء الله عز و جل یوم القیامة»، و یتیمان را گفت: «اذا بکى الیتیم اهتز عرش الرحمن لبکائه، فیقول الله عز و جل من ارضاه ارضیته».


اى موسى! خواهى که من براى تو با فریشتگان مباهات کنم بى آزار باش، و سنگ و خار از راه مسلمانان دور کن.


الایمان بضع و سبعون شعبة، اعلاها شهادة أن لا اله الا الله، و أدناها اماطة الاذى عن الطریق.


اى موسى! خواهى که دعاء ترا اجابت کنم خلق نیکو گیر و علم آموز، و دیگران را علم درآموز، که من علما را گرامى کردم که ایشان را علم دادم، و خاک بر ایشان خوش کنم، و گور بر ایشان منور کنم، و موسع کنم، و فردا ایشان را در زمره انبیا حشر کنم. مصطفى گفت: «تدرون ما قال لى جبرئیل؟ قال: یا محمد! لا تحقرن عبدا آتاه الله علما، فان الله عز و جل لم یحقره حین علمه. ان الله جامع العلماء فى بقیع واحد، فیقول لهم: انى لم استودعکم علمى الا لخیر اردته بکم. قد غفرت لکم على ما کان منکم».


و کتبْنا له فی الْألْواح از آن نواختها و لطفها که الله با موسى کرد یکى آن بود که: بر مقام مناجات او را بداشت، و تورات از بهر وى بز آن الواح نبشت، چنان که پرخوان روش قلم بر لوح بر گوش موسى میرسید. اى موسى! امروز بنام ما قناعت کن، و در نبشته ما نظر کن، تا ترا تسلى بود، من منع من النظر تسلى بالاثر.


اى موسى من بکمال حکمت خود چنین حکم کرده‏ام که تا محمد مرا نبیند، و امت محمد مرا نبینند، دیدار بکسى ننمایم، و من حکم خود نگردانم و در آن تبدیل نیاورم: ما یبدل الْقوْل لدی. موسى گفت: بار خدایا! و من امة محمد؟ این امة محمد که‏اند؟ قال: خیر امة اخرجت للناس یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، و یومنون بالکتاب الاول‏ و الکتاب الآخر، و یقاتلون اهل الضلالة حتى یقاتلوا الاعور الدجال، و هم المستجیبون و المستجاب بهم، و الشافعون و المشفوع لهم، مصاحفهم فى صدورهم یصفون فى صلوتهم صفوف الملائکة، اصواتهم فى مساجدهم کدوى النحل، کرمناهم و اصطفیناهم فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله. قال موسى: یا رب فاجعلهم امتى.


قال: هى امة احمد.


فخذْها بقوة اشارتى عزیز است که گرفتن بغایت دلیل قربت است، پس گفت: و أْمرْ قوْمک یأْخذوا بأحْسنها فرق است میان این گرفتن و آن گرفتن. آن گرفتن از حق و این گرفتن از خلق، آن گرفتن موسى از مولى، و این گرفتن قوم از موسى. آن گرفتن از روى تحقیق زلفت و تأکید وصلت، و این گرفتن از روى قبول خدمت و التزام طاعت.


سأریکمْ دار الْفاسقین این دار الفاسقین بر لسان اهل معرفت اشارت است بنفس اماره و دل خراب. نفس اماره منبع شهوات است و دل خراب معدن غفلت، چنان که در منزل خراب کس ننشیند و آرام نگیرد، در دل خراب طاعت منزل نکند، و در آن خیر نگیرد، و از وى عبادت نیاید، نعوذ بالله من درک الشقاء.


سأصْرف عنْ آیاتی الذین یتکبرون فی الْأرْض بغیْر الْحق تکبر بر دو قسم است: یکى بحق یکى به بى حق، آنچه بحق است تکبر درویشان است بر توانگران.


عالى همت باشند، و بحق توانگر دل، و از عرش و ما دون آن همت بر گذاشته، دل از خلق بریده، و با مهر حق پرداخته، همتى مه از دنیا و مرادى به از عقبى، و اشتیاقى با دیدار مولى. قال الواسطى: التکبر بالحق هو التکبر على الاغنیاء و الفسقة و على الکفار و اهل البدع، فقد روى فى الاثر: القوا الفساق بوجوه مکفهرة.


و آنچه به بى حق است تکبر توانگران است و جهانداران بر درویشان، و هو المراد بقوله تعالى: یتکبرون فی الْأرْض بغیْر الْحق.


و قال ابن عطاء فى هذه الایة: سأمنع قلوبهم و اسرارهم و ارواحهم عن الجولان فى ملکوت القدس، گفت: دلها و سرهاى ایشان از روش بر بند آرم، و هستى ایشان حجاب ایشان گردانم، و راه خود بر ایشان فرو گیرم، تا هیچ نتوانند که در عالم قدس و ملکوت اعلى در سر جولان کنند، از دیدن عجائب ملکوت بازمانده، و با نفس و خلق دنیا انس گرفته، ذوق طعم وجود نیافته، و از کرائم احوال اهل خصوص بى‏خبر مانده، هرگز خود را روز دولتى نادیده، و نه گل وصلتى او را شکفته. بیچاره کسى که او را از این حدیث بویى نه، او را از دریا کسان چیست که او را جویى نه.


و إنْ یروْا سبیل الرشْد لا یتخذوه سبیلا از روى اشارت میگوید: نه هر که راه دید براه رفت، و نه هر که بشناخت توفیق عمل یافت. رب العزة خبر میدهد از بیگانگان میگوید: و جحدوا بها و اسْتیْقنتْها أنْفسهمْ ظلْما و علوا. پس هر که حق را بحقى بشناخت تا توفیق نیابد و بدان عمل نکند بکار نیست، و هر که باطل را بباطلى بشناخت تا از اتباع آن باطل او را عصمت نبود در آن شناخت فائدة نیست. مصطفى (ص) ازینجا گفت: اللهم ارنا الحق حقا و ارزقنا اتباعه، و ارنا الباطل باطلا و ارزقنا اجتنابه».


و اتخذ قوْم موسى‏ منْ بعْده منْ حلیهمْ عجْلا الایة سهل بن عبد الله گفت: هر چه در دنیا بنده را از حق برگرداند، و از طاعت وى باز دارد، آن عجل اوست، و او پرستنده آن. عبده عجل در بنى اسرائیل تخلص آن گه یافتند که خویشتن را بفرمان بکشتند، چنان که گفت جل جلاله: فاقْتلوا أنْفسکمْ. همچنین تخلص بنده در راه حقیقت آن گه حاصل شود که از حظوظ و اسباب پاک گردد، لا بل که هر چه دون حق بیزار شود، چنان که گفته‏اند:


بیزار شو از هر چه بکون اندر


تا باشى یار غار آن دلبر.

أ لمْ یروْا أنه لا یکلمهمْ الایة هذا یدل على استحقاق الحق، النعت بأنه متکلم جل جلاله یخاطب الخلق و یکلم العبد، و أن ملوک الارض اذا جلت رتبتهم استنکفوا ان یخاطبوا خدمهم بلسانهم، و بخلاف هذا اجرى الحق سنته مع عباده المومنین.


اما الاعداء فیقول لهم: اخْسوا فیها و لا تکلمون، و اما المومنون‏


فقال النبی: ما منکم من احد الا یکلمه ربه لیس بینه و بینه ترجمان»، و فى معناه انشدوا:


و ما یزد هینا الکبریاء علیهم


اذا کلمونا أن یکلمهم نزرا

و ألْقى الْألْواح و أخذ برأْس أخیه الى قوله رب اغْفرْ لی و لأخی فى هذا اشارة الى وجوب الاستغفار على العبد فى عموم الاحوال و التحقق بأن له سبحانه تعذیب البرئ اذا الخلق کلهم ملکه، و تصرف المالک فى ملکه نافذا. بنى اسرائیل گناه کردند و عذر موسى و هارون دادند، و استغفار ایشان کردند. اینست طریق جوانمردان و راه صوفیان، که پیوسته گناه سوى خود مى‏نهند، و ناکرده گناه عذر میخواهند:


اذا مرضنا اتیناکم نعودکم


و تذنبون فنأتیکم فنعتذر

و الذین عملوا السیئات ثم تابوا منْ بعْدها و آمنوا الایمان الذى هو بعد التوبة، یحتمل انهم آمنوا بانه یقبل التوبة و آمنوا بانه لا یضره عصیان، او آمنوا بانه لا ینجون بتوبتهم من دون فضل الله، او آمنوا یعنى استداموا الایمان و کانت موافاتهم على الایمان، او آمنوا بانهم لو عادوا الى ترک العهد و تضییع الامر لسقطوا من عین الله اذ لیس کل مرة تسلم الخبرة.